نویسنده :
حسین ترکی
|
|
دلم تنگ است دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است سکوت از کوچه لبریز است ، صدایم خیس و بارانی است نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است .
ـ سرگشته ام از این همه راهی که ندارم گاهی که تو را دارم و گاهی که ندارم ، من مانده ام و لایق تیغی که نبودم من مانده ام و فرصت آهی که ندارم .
ـ یاد یاران هر کجا باشد بر ما واجب است . ما رفیق نارفیق شهر غم ها نیستیم .
ـ بلور اشک های من همان آغاز تنهایی است ، مرور خاطرات دل عجیب تکرار زیبایی است.
ـ بلور اشک های من همان آغاز تنهایی است ، مرور خاطرات دل عجب تکرار زیبایی است .
ـ چه کشیدم و چه دیدم ، نشنیدم و ندیدم . که کسی کشیده باشد ، ستمی که من کشیدم .
-کاشکی پرنده پر نداشت ،از پریدن خبر نداشت،درخت باغ آرزوش ذغدغه تبر نداشت.
-خیانت می تواند دروغ دوست داشتن باشد،خیانت می تواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد.
-بیا امروز به یاد کسی باشیم،تا فردا کسی به یاد ما باشد.
-انجماد قلب ها را از خشک سالی چشم ها می توان فهمید چشمی که گریستن نمیداند ،زیستن نمیتواند.
-قبر واقعی آدم در خاک نیست،بلکه در قلب کسی است که فراموشت نمی کند.
-تک کل واشده ای گفت صبا را عشق است.بلبل آمد به میان گفت صدا را عشق است .گل و بلبل بنشسته به کنار،سنبل آمد بی میان گفت وفا را عشق است.
-برای سلامتی آن هایی که تا یادی ازشان نکنی یادی ازت نمی کنن،یه کف مرتب.
ـ به لاک پشت ها نگاه کنید آنها تنها وقتی پیشرفت می کنند که سرشان را از لاک خود بیرون آورند .
ـ گاه برای ساختن باید ویران کرد ، گاه برای داشتن باید گذشت و گاه در اوج تمنا باید نخواست .
ـ عمر من غارت شد و غارتگر من دور شد . من صبوری کردم و غارتگر مغرور شد .
ـ هر رهگذری محرم اسرار نگردد ، صحرای نمک زار ، چمن زار نگردد ، هر جا که رسیدی مکش طرح رفاقت ، هر کس که به تو یار وفادار نگردد .
ـ باید که مهربان بود ، باید که عشق ورزید ، زیرا که زنده بودن ، هر لحظه احتمالیست .
ـ عهد کردم که بدهکار نباشم به کسی ، وای از دست محبت که بدهکارم کرد .
ـ عشق حادثه ای است که انسان ها بزرگ را متعالی و انسان های کوچک را مات می کند !
ـ زندگی سر گذشت در گذشت آرزوهاست !!!
ـ در خراب غفلت آبادیم ما ، در خزان زنگی ، شادیم ما ، از بهاران ، غافلیم و دلخوشیم ، همچنان بی حاصلیم و دلخوشیم .
ـ ساده نبود دیدن خونه وقتی که تو دست خزونه ، جدایی و غروب خنده ، دلشوره و درد شبونه ، ساده نبود از تو گذشتن ، فاصله بین تو و من ، تحمل مرگ ترانه ، مرثیه شبونه خوندن .
ـ در میان رفقا اشرف دلدار تویی ، در ترازوی وفا من کم و بسیار تویی .
ـ این که مدام به سینه ات می کوبد قلب نیست ! ماهی کوچکیست که طعم تنگ آزارش می دهد و بوی دریا هوائیش کرده ، قلب ها همه نهنگند . در اشتیاق اقیانوس !
ـ هر روز صبح و هر شب قبل از خواب این کلمات رو بگو . یک هفته نمی کشه آدمی میشی که همه با یک نگاه عاشقت میشن : موفقیت ، ثروت ، زیبایی ، آرامش ،جدیت ، فکر ، امید ، شوق ، ایمان ، مهر ، انرژی ، محبت ، دوستی ، پافشاری .
ـ چه کنم ؟ چاره کجاست ؟ سهم من در دل این ویرانی یک سبد بی تابی است غم من تا به گل لاله سرخ دو شقایق باقیست دیده ام بارانی است .
ـ سحرگاهان که شبنم آیتی از پاک بودن را به گل ها هدیه می بخشد به آن محراب پاکش آرزو کردن برایت : خوب دیدن ، خوب بودن ، خوب ماندن را .
ـ نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون ، زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون ، ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست ، مثل من شکسته از این نامه های پاره پار ست .
ـ ترک ما کردی برو هم صحبت اغیار باش ، با ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش .
ـ ز چشمت اگر چه دورم هنوز ... پر از اوج و عشق و غرورم هنوز ، اگر غصه بارید از ماه و سال ... به یاد گذشته صبورم هنوز .
ـ با من که شکسته ام کمی راه بیا بالی بگشا و گاه و بیگاه بیا ، آزرده مشو بیا گناه از من بود گفتم که مقصرم تو کوتاه بیا .
ـ تو را می خواستم تا در جوانی نمیرم از غم بی همزبانی ، غم بی همزبانی سوخت جانم چه می خواهم دگر زین زندگانی ؟!
ـ قدر زمان حال را بدانید که گذشته بر نمی گردد و آینده شاید نیاید .
ـ در هر سرنوشتی ، رازی مهم فرو نهفته است .
ـ به هنگام باز ایستادن تنفس ، نفس از تکرار پی در پی آزاد می شود و تلاش برای آزادی از زندانی مخوف و اوج گرفتن در فضایی گسترده و پر از آثار حیات به سوی پروردگار ادامه می یابد ، تا بی پرده به وصال برسد .
ـ در میان دو تن دشمنی میفکن ، که ایشان چون صلح کنند تو در میانه شرمسار باشی .
ـ اگر دشمنت با روی خوش نزدیکت شد ، در برابرش خموش باش و تنهایش بگذار .
ـ می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناودانهای چشمم فرود می آیی در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم .
ـ عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست .
ـ یادگارهای سبز سالهای بهار افشان تیک تیک لحظه های دور از تو و عبور غریبانه ترین چکاوک های عاشق ... مسافر ! انتقام غریبی است رفتنت !
ـ هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی ، ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی .
ـ همان طور که آفتاب تیرگی ها را می راند اشخاص با نشاط نیز از قلب دیگران غم و اندوه را می زدایند .
ـ از من آزرده مشو ، میروم از خانه تو ، قبل رفتن تو بدان عاشق و بی تقصیرم ، تو اگر خسته ای از دست دلم حرفی نیست ، امر کن تا که بمیرم به خدا می میرم .
ـ مدامم مست می دارد ، نسیم جعد گیسویت ، خرابم می کند هر دم فریب چشم جادویت ، منو باد صبا ، مسکین ، دو سرگردان بی حاصل ، من از افسون چشم مست و او از بوی گیسویت .
ـ انسانها یک به یک در خاک رفتند ، یکی شاد و یکی غمناک رفتند . چو باید رفت یک روزی از این خاک خوشا آنان که چون گل پاک رفتند .
ـ در محکمه ی روز قیامت کنم از تو شکایت ، به خدایت گویم که مرا کشته دو چشمان سیاهت ، دوستی من و تو دوستی شاخه و برگ است و جدایی برگ از شاخه ، مرگ است .
ـ عمری من و دل به عشق اون زندگی کردیم ، اون رفت و ما هم باید بریم و برنگردیم .
ـ سکوت سرشار از ناگفته هاست و ناگفته ها پربهاترین داشته هاست .
ـ جز بنای محبت که دایم آباد است ، خراب می کند ایام هر بنایی را .
ـ زندگی گریه مختصریست ... مثل یک فنجان چای ... و کنارش عشق است ... مثل یک حبه قند ... زندگی را با عشق نوش جان باید کرد .
ـ اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را ، به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را .
ـ عشق کلامی از نور است که دستی نورانی آن را بر برگی از نور نگاشته است ...
ـ گفتم به گل زرد چرا رنگ منی ، افسرده و دلتنگ چرا مثل منی ، من عاشق اویم که رنگم شده زرد ، تو عاشق کیستی که همرنگ منی ...
ـ باید آهسته نوشت ، با دل خسته نوشت ، با لب بسته نوشت ، گرم و پر رنگ نوشت ... روی هر سنگ نوشت تا بخندند همه که اگر عشق نباشد دل نیست ، من در این شهر غریبم و در این خاک فقیر ، به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر ، آتش عشق چنان در دلم افروخته بود ، دیده گر آب نمی ریخت جگر سوخته بود ...
ـ صداقت یعنی از افقها به قصد رویت گذشتن ... میان کوچه های سبز احساس به دنبال قدمهای تو گشتن ... نجابت یعنی از باغ نگاهت ... به رسم عاطفه یک پونه چیدن ... میان سایه روشن های احساس ... تو را از پشت یک آئینه دیدن ...
ـ جز من اگرت عاشق و شیداست بگو ، ور میل دلت به جانب ماست بگو ، ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو ، گر هست بگو ، نیست بگو ، راست بگو ... !
ـ منم آن شعله آتش که از هر شمع برخیزم ... تمام هستی خود را فقط به پای تو ریزم ... درون قلب من فرمانروایی کن ... که از موی تو برخیزد همه عطر دل انگیزم ...
ـ تو مثل راز بهاری و من رنگ زمستانم چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم .
ـ کی با سکوتش مرا تا بیابان جنون برد ، کسی با نگاهش مرا تا درندشت دریای ، خون برد مرا برگردان مرا ای به پایان رسانیده آغاز گردان !
ـ صدا کن مرا ، صدای تو خوب است ، صدای تو سبزینه آن گیاهی است که در انتهای حزن می روید .
ـ ترک ما کردی برو هم صحبت اغیار باش ، با ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش .
ـ اتل متل جدایی عروسکم کجایی ؟ گاو حسن پریشون یه دل دارم پر از خون ، عشقم رفته هندستون خونم شده قبرستون ، یه عشق دیگه بردار یه دنیا غصه بردار ، اسمشو بذار بچگی تا آخر زندگی ، آچین وواچین تموم شد عمر منم حروم شد !!!
-صبح دم مرغ چمن با گل نو خواسته گفت:ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت ،گل بخندید که از راست برنجیم ولی هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت. منبع:نشریه مداد رنگی،شماره 3
|
|
یکشنبه 88/9/1 ساعت 7:7 صبح
|
|
|
|